آیا اعتماد به نفس و عزت نفس عامل اصلی موفقیت ما هستند ؟ قسمت چهارم
اگر اعتماد به نفس و عزت نفس نه، پس چی؟
همانطور که در سه مقاله گذشته بررسی کردیم بالا بردن اعتماد به نفس و عزت نفس آنقدر تاثیر گذار نیستند و حتی گاهی پایینتر بودن آن کمک کنندهتر است( کسانی که دچار سندروم ایمپاستر هستند ) و روشهایی که گفته می شود که می توان آن را افزایش داد خیلی زندگی ما را متحول نخواهد کرد و ممکن است ما را دچار اثر دانینگ کروگر کند و در تله اعتماد به نفس گیر کنیم.
غیر از اینکه اگر بخواهیم به صورت فعال اعتماد به نفس خود را بالا برده و دائم به خود روحیه بدهیم که تو نباید ببازی و کوتاه نیا ، یعنی سعی کنیم چیزی را به ذهن خود تحمیل کنیم به قول آقای دکتر آذرخش مکری ممکن است دچار” مهار فعال” بشویم یعنی ذهن ما دست به یک ضد حمله بزند، دقیقا مثل زمانی که می خواهیم به زور کاهش وزن داشته باشیم و به خود فشار آورده و مدتی از شیرینی و تنقلات دوری کرده و به سختی از ۸۰ کیلو به ۷۵ کیلو می رسیم و بعد ناگهان در مسیر کم می آوریم و رژیم را نیمه کاره رها کرده و وزن ما به ۹۵ کیلو می رسد !
و خیلی از افراد هم که سعی می کنند به زور اعتماد به نفس خود را بالا نگه دارند ممکن است با یک ضد حمله درهم بشکنند و بدتر فرو بریزند !
در اینجا به جایگزین های مناسبتری که دکتر مکری پیشنهاد دادند می پردازیم :
به جای اینکه دائم با خودم کلنجار بروم که من چه کنم که اعتماد به نفسم بالا برود و چه کنم که خودم را بیشتر قبول داشته باشم به دنبال این باشم که چرا من نسبت به نه شنیدن و طرد شدن حساسم ؟!
پس قدم اول بررسی :
۱- حساسیت به طرد شدن : sensitivity to rejection
لازم است شروع کنیم از سن کم طرد شدن و نه شنیدن را تجربه کنیم ، البته که منظور ما این نیست که کودکان خود را طرد کنیم بلکه معنی آن این است که یک جاهایی بدانیم که طرد شدن هم وجود دارد و آدم ممکن است طرد شود و این باور سالم را در خود و فرزندان خود ایجاد کنیم .
نه شنیدن اغلب باعث این میشود که ما به هم بریزیم یکی از دلایل آن میتواند کمال گرایی ما باشد و یا اینکه از بچگی برای ما شنیدن” نه” به معنی دوست داشتنی نبودن بوده است
در واقع شنیدن کلمه “نه” برای ما به منزله شنیدن یک “نه بزرگ به شخصیت وجودی ماست ” و ما دچار خودگویی هایی می شویم از این قبیل این که : ” من به اندازه کافی با ارزش نیستم ” یا “من خواستنی نیستم ” و….
در واقع این خودگوییهای درونی هستند که ” نه ” شنیدن را تا این اندازه برای ما سخت میکند .
بعضی از ما چنان در این زمینه ضعیف و شکننده هستیم که حتی اطرافیان ما نیز باید دائماً در گفتار و رفتار شان مراقب باشند که بلور نازک احساس ما نشکند ! و ما به هم نریزیم ، هر چند باید بدانیم که ناراحت شدن ما کاملاً طبیعی است اما موضوع بحث ما این است که شدت رنج و آسیب پذیری ما چقدر است و تا چه حد طرد شدن و شنیدن “نه ” و تجربه هایی از این قبیل را در ذهن خود تکرار و مرور میکنیم ، در واقع لازم است که در این مورد کمی پوست کلفتتر باشیم .
ما وقتی احساس می کنیم در برابر طرد شدن و به حساب نیامدن آسیب پذیر هستیم و یا حتی طاقت شنیدن ” نه ” را نداریم به سراغ استراتژی های حفاظت از خود می رویم یعنی کارهای عادی را که هر کسی انجام میدهد ما به عنوان ریسک غیر ضروری در نظر گرفته و از آن اجتناب می کنیم ،
در واقع ما از ” نه “شنیدن و طرد شدن می ترسیم هرچند که ترس می تواند برای بقای زندگی ما لازم باشد اما ترس از طرد شدن در حال حاضر بقای ما را به خطر نمی اندازد پس لازم است بتوانیم آن را مدیریت کنیم چرا که همانطور که گفتیم ترس می تواند ما را مجبور به اجتناب از موقعیت های مختلف کند و این به معنی از دست رفتن فرصت های مختلف نیز هست در حالی که ما برای ادامه زندگی و بقای خود نیازمند رابطه های مختلفی هستیم رابطه های شغلی دوستانه و صمیمی .
برای کمتر کردن حساسیت خود نسبت به ” نه ” شنیدن و طرد شدن میتوانیم از چالش های مختلف کمک بگیریم :
به عنوان چالش اول :
می توانید در اتوبوس یا مترو از افراد بخواهید که بلند شده و شما به جای آنها بنشینید احتمالاً افراد خیلی کمی این درخواست ما را می پذیرند و “نه ” های زیادی بشنویم.
چالش دوم :
پیشنهاد می شود که در سوپری یا ساندویچ فروشی به فروشنده پیشنهاد بدهید که پول یک کالا را پرداخت کرده ولی دوتا بردارید، اغلب در این صورت هم جواب ” نه” میشنوید.
چالش سوم :
به شما پیشنهاد می شود که اول صبح که مغازه ها تازه باز کردند و پول خرد ندارند یک تراول صد تومنی یا ۵۰ تومانی را برده و درخواست کنید برایتان خرد کنند.
اگر انجام این کارها در محله ای که زندگی می کنید در ابتدا وقعا برایتان سخت است میتوانید محله دیگری را انتخاب کرده و این چالش ها را با مغازه دار و فروشنده محله های دیگر تمرین کنید .
2- کامل گرایی یا کمال طلبی:
به جای اینکه سراغ راه های افزایش اعتماد به نفس برویم بهتر است روی کمال طلبی وابسته به اجتماع خود کار کنیم ،چرا که راه حل های این مسئله راحتتر و قاطع تر است و کار خیلی عمیقی نیست چرا که کسانی که کمال گرا هستند باور دارد اگر استانداردهای جامعه برآورده نشود خیلی بد است به این میگویند کمال طلبی وابسته به اجتماع و این یکی از مخرب ترین عناصر است ولی کمال طلبی به درمان بهتر پاسخ می دهد و تکنیک ها برای آن موثرتر هستند، پس سراغ کتاب های افزایش اعتماد به نفس و عزت نفس نباشیم بلکه سراغ کتاب هایی باشیم که نحوه خارج شدن ازکمال طلبی وابسته به جامعه را آموزش می دهند.
کمال طلبی دو وجه دارد یک کمال طلبی فردی که من دوست دارم آنچه را خلق میکنم کامل و خیلی خوب باشد تا من احساس لذت کنم.به این گفته می شود کمال طلبی وابسته به خویشتن این کمال طلبی خیلی با آسیبشناسی همراه نیست هر چند نیاز به مدیریت دارد ولی الان مد نظر ما نیست .
کمال طلبی وابسته به جامعه خطرناک است چون در آن می گوییم اگر کاری را به نحو احسنت انجام ندهم فردا مورد قضاوت یا تمسخر دیگران قرار خواهم گرفت .
این نوع کمال طلبی یعنی نگاه کردن به کار خود از منظر دیگران .
کمالگرایی اعتقادی است که اگر در زندگی و رفتار خود بی عیب و نقص به نظر برسیم قادر خواهیم بود خود را در برابر انتقاد ،سرزنش یا قضاوت محافظت کنیم در واقع کمالگرایی قرار است ما را در برابر شرمندگی حفاظت کند .
رسانه های جمعی و شبکه های اجتماعی در حال دامن زدن به این نوع کمال طلبی هستند
در حال حاضر هم یکی از قوی ترین پیش بینی کنندگان خودکشی کمال طلبی وابسته به اجتماع است نه افسردگی و ناامیدی.
اولین قدم برای خارج شدن از تله کمال گرایی این است نسبت به ان آگاه باشیم و
در مرحله بعد با صداقت در مورد ترس خود از شرمندگی صحبت کنیم و با یادآوری این که کارها را برای خودمان و نه برای دیگران انجام می دهیم از محدودیت کمال گرایی اجتناب کنیم .
3- سعی کنید که سعی نکنید trying not to try :
تناقضی در این جمله است در سعی کردن تلاشی وجود دارد ولی در سعی نکردن یعنی خودت باش.
کارل راجرز، مازلو و آلبرت الیس معتقد بودند که اعتماد به نفس یعنی باید خودت باشی یعنی واژهی( authenticity)
Authenticity را میتوان اصالت هم تعریف کرد، افرادی که اصیل تلقی میشوند کسانی هستند که سعی می کنند اعمال خود را با ارزش ها و باورهای اصلی خود و با خود واقعی خود هماهنگ کنند .
خود واقعی بودن این نیست که ادای آن را در بیاوریم یا که آن را بخریم یا با انگشت عقربه را بالا نگه داریم اینها آن چیزی که روانشناسی پاپ ( عامه پسند ) در آن مسیر افتاد و متاسفانه افراد زیادی هستند که شکایت می کنند از نداشتن یا کمبود اعتماد به نفس و عزت نفس در صورتی که به جای آن خوب است سعی کنیم که خود واقعیمان باشیم.
خودت بودن یعنی مشکلاتت را علنی کردن و توانایی ها و آسیب پذیری های خود را بازگو کردن .
اصالت و واقعی بودن انتخابی است که لازمه آن شهامت و دلسوزی و ارتباط است
واقعی بودن خصوصیتی نیست که ما آن را داشته باشیم یا فاقد آن باشیم بلکه یک انتخاب است ، انتخابی که نشان می دهد چگونه می خواهیم زندگی کنیم در واقع واقعی بودن یک تصمیم روزانه است و برای اینکه خودمان باشیم و اصالت داشته باشیم، پذیرفتن آسیب پذیری خود و اهمیت ندادن به آنچه دیگران فکر می کنند لازمه کار است .
اگر انتخاب ما این است که بیشتر طبق خود واقعی مان رفتار کنیم باید شهامت و دلسوزی را تمرین کنیم شهامت به ما کمک میکند که هر آنچه در ذهنمان است به زبان بیاوریم و به خودمان این امکان را بدهیم که در برابر دیگران آسیب پذیر باشیم .
مثلاً در مواقع شکست اینطور رفتار نکنیم که شکست مسئله مهمی نیست و سعی کنیم از این طریق درد آن را کم کنیم چرا که درد آن اینگونه کم نمی شود.
از سوی دیگر دلسوزی کردن این امکان را به ما میدهد که متوجه باشیم تنها نیستیم و اینکه در واقعیت اطرافیان ما هم با مسائلی مثل ما دست و پنجه نرم میکند دانستن اینکه اطرافیانمان به احتمال زیاد همان مشکلاتی را داشتند که هم اکنون ما داریم ارتباط برقرار کردن با آنها و مورد حمایت قرار گرفتن را برایمان راحت تر میکند .
کلام آخر
در انتها به نکته جالبی که دکتر مکری به نقل از ویل اشتور اشاره کردند میپردازیم که می گوید “سلف” خیلی عمیق است لازم نیست مثل کامپیوتر فایل های اصلی ویندوز را دستکاری کنیم بلکه نرمافزار های سطحی را دستکاری و تنظیم کنیم ،بهتر است ، زیرا دستکاری کردن “سلف” کار جالبی نیست پس خیلی با “سلف” خود ور نرویم بهتر است برای همین تمرکز خود را روی کم کردن حساسیت از طرد شدگی و مدیریت کمال گرایی وابسته به جامعه بگذاریم و سعی کنیم خود واقعی و اصیل خودمان باشیم با علم به این مساله که اینها یک شبه درست نمیشوند و ما نیاز به تمرین مستمر داریم .
و بدانیم که مفهوم اعتماد به نفس و عزت نفس الزاماً خطا نیست به هر حال در جاهایی ارزش خودش را داشته ولی واقعا لازم نیست به این شدت درگیر آن باشیم که :
چرا من خودم را قبول ندارم؟ چرا من این مدلی هستم؟
و فکر نکنیم اگر که خیلی هم به خودمان ایمان می داشتیم متفاوت تر عمل میکردیم ، سندروم ایمپاستر را در نظر بگیریم آنهایی که خود را کمتر قبول داشتند ولی موفق تر عمل کردند ولی اگر فکر می کنیم که از زندگی ناراحت هستیم و احساس رضایت نمی کنیم برای این چند مفهوم که گفته شد وقت بگذارم :
- خودآگاهی
- شفقت ورزی به خود
- حساسیت مفرط به طرد شدگی ونه نشنیدن
- کمال طلبی وابسته به اجتماع
- در نهایت اینکه سعی کنیم خودمان باشیم .
یکی از منابع اصلی این مقاله : سخنرانی جناب اقای دکتر آذرخش مکری با عنوان خودشناسی بوده است.
دیدگاهتان را بنویسید