مثبت اندیشی سمی وحمایت از ساختار سرکوبگر و ظالم
برای هر چه داری و نداری شکرگزار باش
شکر نعمت نعمتت افزون کند ، کفر نعمت از کفت بیرون کند
چقدر و در چه شرایطی این جمله ها را قبول دارید ؟
در مقاله “مثبت اندیشی سمی” نکاتی از کتاب “مثبت اندیشی سمی ” ویتنی گودمن بیان کردم و گفتم که یک تفکر مثبت به طور کلی مضر نیست ولی اگر باور داشته باشیم که فقط باید مثبت اندیش باشیم میتواند باعث شود مشکلات و آسیبهای جدی را نادیده گرفته و از آنها غافل شویم در واقع مثبت اندیشی سمی افراد را تشویق می کند که احساسات و هیجانات ناخوشایند خود و دیگران را نادیده بگیرند و همیشه به دنبال ایجاد احساسات و هیجانات خوشایند باشند و سپس به بررسی ریشه های مثبت اندیشی سمی پرداخته و راهکارهایی را به عنوان جایگزینی برای مثبت اندیشی سمی در ارتباط با خود و دیگران مثل پذیرش رادیکال و… و ارائه کردیم .
و در ادامه در این مقاله در مورد مثبت اندیشی سمی و حمایت از ساختار سرکوبگر و ظالم نکاتی را به اشتراک میگذارم .
مثبت اندیشی و اشاعه نابرابری
شاید از اینکه بدانید مثبت اندیشی سمی تا این میزان فراگیر و قدرتمند است شوکه شوید اما تاثیر این طرز تفکر بر جامعه بسیار زیاد است.
مثلاً این مسئله در رابطه با نابرابری نژادی بسیار مشهود است، در فرهنگ مثبتگرا مردمان رنگین پوست نباید زیادی خشمگین ، منفیباف یا دلخور باشند .
اغلب از کلیشه های مثبتی مثل “زن سیاه پوست قوی” تجلیل میشود شاید در نگاه اول این طرز فکر زیاد هم بد نباشد اما خوب است که از خود بپرسیم چرا یک زن سیاه پوست باید قوی باشد؟ چرا قوی بودن یک ارزش و معیار است و جامعه چنین انتظاری از یک زن سیاه پوست دارد؟
این مسئله در رابطه با مهاجرین به کشورهای دیگر هم قابل مشاهده است ، اگر مهاجری از شرایطی که دارد گله و شکایت کند به او میگویند : ” اگر راضی نیستی به همان جایی برگرد که از آن آمده ای ”
در واقع در صورت نارضایتی گروه زیر دست یا اقلیت ها مثل مهاجرین ، رنگین پوستان و … همه وظیفه دارند که با همدیگر کنار آمده هم را دوست بدارند و جایی برای منفی نگری و منفی گویی باقی نمی ماند .
به قول گودمن مشکل این است که ما فقط شادی و آسایش یک گروه را به گروهی دیگر ترجیح می دهیم و عملاً گروه دیگر را نادیده میگیریم مثلاً میگوییم : ” متاسفم که صدمه دیده اید اما واکنش و منفی نگری شما به نژادپرستی باعث آزار ما میشود لطفاً دیگر این بحث را پیش نکشید! ”
در واقع امروزه نژادپرستی و سایر اشکال ستمگری درحد مجموعه ای از انتخاب های فردی تقلیل پیدا کرده یعنی اگه کسی نتواند در این دنیا موفق شود دلیلش آن است که به اندازه کافی تلاش نکرده ، احتمالاً بیش از حد منفی بوده ، توانایی کافی را نداشته و قدردان آن چه دارند نیز نیست و حتی نمی تواند با دیگران کنار بیاد !
در واقع ملاک ما از مثبت اندیشی این است که چگونه بتوانیم به هر قیمتی آرامش را در سطح جامعه برقرار کنیم و برای همین ما به هرگونه نگرش مثبتی که هنجارها را حفظ کند پاداش می دهیم ، یعنی از نظر ما مثبت بودن یعنی چگونه سیستم ها را علیرغم نقش آنها حفظ کنیم ، در واقع از مثبت گرایی برای تداوم “صلح به هر قیمتی” استفاده می شود و این باعث می شود که از ساختارهای سرکوبگر حمایت شود چرا که این ساختار ها میخواهند جلوی هرگونه تغییر را بگیرند تا ثبات با آن صورت که آنها در جامعه مایل هستند برقرار باشد و در نتیجه افرادی را که مشکلات و احساسات برحقی دارند و ساختار حکومتی جوابگوی آنها نمی باشد با چنین حربهای ساکت نگه می دارند چرا که منفی نگری و خشم حاصل از نابرابری ها میتواند یکی از تاثیرگذارترین عوامل برای تغییر اجتماعی باشد.
سپاسگزار بودن و قدردان بودن از آنچه که داریم حتی اگر به اندازه کافی نیازهای اولیه ما را پاسخ نمی دهد و همچنین سعی برای به دست آوردن خوشحالی در هر شرایطی ، به عنوان سلاح های بی دردسر برای ساکت کردن و مطیع نگهداشتن مردم محسوب می شوند.
نمونه هایی که این روزها از طریق رسانهها ، فیلمها ، سریال ها ، تبلیغات تلویزیونی و حتی تحت عنوان آموزش های رشد فردی و حال خوب و موفقیت و… در جوامع زیاد شده است را باید مورد توجه قرار داد مثلاً تصویر زنی “همه چیز تمام ” یک ایده آل غیر ممکن است ، زنی که در شغل خود حرفه ایست ، در خانه داری ایده آل و در مدیریت یک خانواده به طور کمال و تمام موفق میباشد و کسب همه این دستاوردها را بدون دردسر جلوه دادن در واقع فریبکاری بیش نیست یا حتی این ایده که “ما باید بدن های خود را همانطور که هست دوست بداریم” نیز غیر واقع بینانه است و فقط در یک جمله نباید به مفهوم کلی آن بسنده کرد و لازم به پیوست ها و پی نوشت هایی است که در ادامه جمله ” خودت را همانگونه که هستی دوست بدار “حتماً باید اضافه شود ، یک مثال ساده بزنم : خانمی با ۱۵۰ کیلو وزن همچنان هر آنچه که دوست دارد می خورد و ورزش و تحرکی ندارد و وقتی به او گفته میشود که بیشتر مراقب اضافه وزن و سلامتی خودت باش چرا که ممکن است درگیر بیماری های زیادی بشوی ویا سکته کنی در جواب می گوید : ” من خودم را همانطور که هستم دوست میدارم و لازم نمیبینم وزن خود را کاهش دهم ! ” .
در واقع حکمت این جمله که خود را همانطور که هستی دوست بداری فقط در همین جمله خلاصه نمی شود مثلا در مثال گفته شده منظور از جمه خودت را همانطور که هستی دوست بدار میتواند این باشد که خودت را بابت اضافه وزنی که داری سرزنش نکن ولی برای سلامتی خودت و آینده فرزندانت که مادری سالم در کنارشان باشد و برای تناسب وزن خودت تلاش کن ، ولی این روزها این جمله را در جواب بسیاری از نقد های سالمی که از افراد می شود می شنویم و در واقع وسیله توجیهی برای افراد شده است و کارکرد اصلی آن که شفقت واقعی نسبت به خود است در عمل نادیده گرفته میشود.
شکرگزاری سمی
این مثبت اندیشی سمی در حوزه های دیگری مثل شکرگزاری هم به شدت وارد شده است .
یادم می آید در اینستاگرام آقای امیر بندری کامنتی در رابطه با شکرگزاری گذاشته بودند که به نظر من جالب می آمد و می خواهم آن رابصورت نقل قول از ایشان با شما نیز به اشتراک بگذارم :
” در واقع آنچه ما از شکرگزاری آموخته ایم درک اشتباهی از آن است ، شکرگزاری از برنامهای به نام الکلی های گمنام گرفته شده است که توسط بیل ویلسون و عدهای دیگر از کسانی که الکل زندگی آنها را کنترل می کرد و می خواستند از فلاکتی که در آن افتاده بودند نجات پیدا کنند طراحی و به دیگر افرادی که مایل بودند از اعتیاد به الکل رهایی یابند نیز عرضه شد.
این برنامه بسیار جامع بود ولی در اینجا فقط به بخش شکرگزاری آن می پردازیم ، در این برنامه دعایی به نام دعای آرامش وجود دارد که شکرگزاری را معنی می کند و آن این است : خداوندا آرامشی عطا فرما تا بپذیرم آنچه را که نمیتوانم تغییر دهم و شهامتی تا تغییر دهم آنچه را که میتوانم و دانشی که تفاوت این دو را بدانم در این برنامه تعریف خداوند را به درک هر فرد از خداوند واگذار کرده بودند و البته باور داشتند که خداوند موجودی بیرون از انسان نیست بلکه نیروهای درونی یک فرد است و در واقع دعا یعنی فراخواندن نیروهای درونی خود ، به همین دلیل دعا برای شخص دیگر در این برنامه وجود ندارد و ایرانی ها از خودشان بدان افزوده اند .
در واقع شکرگزاری یعنی فراخواندن نیروهای درونی برای پذیرش آنچه نمی توانیم تغییر دهیم مثلاً عمر گذشته یک معتاد برنمیگردد ، اموالی که زمانی داشته و بر اثر اعتیاد از دست داده بر نمی گردد ، آزار ها و صدماتی که دیده یا به دیگران رسانده و به طور کلی گذشته ای که قابل تغییر دادن نیست ، پس گیر کردن در گذشته و تاسف خوردن برای آنچه گذشته بیهوده است .
این برنامه توصیه می کند آنها را به عنوان چیزی که توان تغییر آن را نداریم بپذیریم و تلاش کنیم چیز های قابل تغییر را عوض کنیم مثلاً سبک زندگی اشتباه قابل تغییر است ، آسیب هایی که به دیگران زدیم اگرچه قابل بازگشت نیست اما می توانیم بابت آن عذرخواهی کنیم و اگر مادی بوده جبران کنیم آنچه را که داشته ایم و از دست رفته باز نمیگردد اما ما آینده را داریم و می توانیم این وضعیت را عوض کنیم و دوباره استقلال مالی خود را به دست آوریم به طور کلی آینده را می توان با یک روش و سبک زندگی جدید و پرهیز از اشتباهات گذشته بسازیم .
قسمت اصلی بند سوم است و آن این است که به من دانشی بده که تفاوت این دو را بدانم.
پذیرش آنچه که قابل تغییر است از بی دانشی است و تلاش برای تغییر آنچه توانایی تغییرش وجود ندارد هم از بی دانشی است ولی زندگی تحت ستم ، گرفتن استقلال و آزادی و دیگر حقوق من چیزی نیست که نشود آن را تغییر داد و پذیرش آنها از بی دانشی یعنی نادانی من است .
وقتی تمام تلاشمان را برای اجرای این سه بعد کردیم شکرگزار آنچه که به دست آمده خواهیم بود یعنی وقتی دانشی به دست آوردیم تا زن یا مرد بودن خودم ، رنگ پوستم ، پدر و مادری که از آنها به دنیا آمده ام و چهره ام و آنچه در گذشته برایم اتفاق افتاده حال آن که در آن نقش داشته ام یا نه را به عنوان چیز هایی که قابل تغییر نیستند بپذیرم و تمام تلاشم را انجام دهم که آنچه را که تغییر یافتنی نیست تغییر دهم تا مانند یک انسان با کرامت در اجتماع زندگی کنم و شکرگزار و قدردان آنچه از این فرآیند به دست آمده خواهم بود .
در واقع تن دادن به شرایط بدون اجرای فرایندی که گفته شد ، اسمش شکرگزاری نیست بلکه تحت اجبار زندگی کردن است مثلاً زمانی که یک معتاد بپذیرد سرنوشت و تقدیر من همین است و قابل عوض کردن نیست و به همان فلاکت و بدبختی که دارد رضایت میدهد .
شکرگزاری یعنی تمام توانم را برای تغییر زندگی ام به سمت مثبت بگذارم و به آنچه به دست آمده راضی باشم و بیش از تواناییهایم از خود انتظار نداشته باشم .
حال آنکه عده ای بدون این که درک درستی از شکرگزاری داشته باشند رضایت به زندگی تحت ظلم و نکبت را شکرگزاری تعبیر کرده و این کاملا خلاف مفهوم شکرگزاری است .
کلام آخر
واقع این مدل مثبت اندیشی مردمان شکننده مثل مهاجران، رنگین پوستان و فقرا و… را ساکت نگه می دارد و در عوض ساختارهای ظالمانه قدرت را از هر تهدیدی مصون نگاه می دارد پس به جای آنکه مدام به دیگران بگوییم که خود را دوست بدارید ، شکرگزار آنچه دارید باشید و سعی کنید همیشه خوشحال باشید و… کافیست که فقط به آنها گوش کنیم ( توضیحات در مقاله مثبت اندیشی سمی ) در این صورت بتوانیم تغییراتی واقعی را رقم بزنیم .
در نهایت لازم است دوباره به این نکته اشاره کنیم که مثبت اندیشی به طور کلی بد نیست ولی لزوماً همیشه نتایج مثبتی هم در بر ندارد ، حتی اگر نیت پشت آنها خیر باشد که میتواند منجر به رویکردی کاذب و غیر واقعی شود که نه تنها هیچ دردی را دوا نمیکند بلکه تاثیرات منفی زیادی بر جای میگذارد .
باید سعی کنیم خودمان را با مثبت اندیشی سمی مسموم نکنیم یعنی فکر نکنیم که همیشه باید شاد باشیم و اگر نیست این مشکل از ماست یا همیشه باید برای هر چه داریم سپاسگزار باشیم و اگر قدردان داشته های خود نیستیم گناهی بزرگ مرتکب شده و آنچه را هم که داریم از دست خواهیم داد !!!!
اجبار به مثبت اندیشی و ترویج آن می تواند آسیب زا باشد چرا که باعث احساس گناه و سرکوب و عواطف می شود ما باید از اصرار بر مثبت بودن دست برداریم و در عوض این دید را در خود تقویت کنیم که منفی نگری هم گاهی به سراغ ما می آید و بخش جدایی ناپذیر از زندگی ما انسان هاست و لزوماً بد نمی باشد چون می تواند محرک خوبی برای تغییرات فردی و اجتماعی باشد .
درنهایت لازم میدانم به این مسئله اشاره کنم که خود من آدمی هستم که همیشه سعی میکنم قدرشناس آنچه دارم باشم و بسیار اهل شکرگزاری هستم ولی سعی می کنم در کنار دیدن نیمه پر لیوان متوجه نیمه خالی آن نیز باشم و از آن غافل نباشم و در جایی که لازم است و در حیطه کنترل من می باشد برای قسمت خالی لیوان تلاش کرده و حتی مطالبه گر باشم و من در این مقاله قصد ندارم که ذات شکرگزاری را زیر سوال ببرم ، بلکه هدف من تمایز قائل شدن بین مثبت اندیشی سالم و مثبت اندیشی سمی بوده است .
دیدگاهتان را بنویسید